به گزارش جام جم آنلاین و به نقل از پایگاه اطلاع رسانی حوزه؛ در این مقاله به مرگ و مرگ اندیشی و راز مرگ در بیان امام علی(ع) اشاره می کند و همچنین مشکلات مرگ را شرح می دهد.
علی علیه السلام در اسرار و رموز مرگ می فرمایند:
هر که از مرگ بگریزد، در همین فرارش با مرگ روبه رو خواهد شد؛ چراکه اجل در کمین جان است و سرانجام گریزها، هم آغوشی با آن است. وه! که چه روزگارانی در پی گشودن راز مرگ بودم! اما خواست خدا این بود که این اسرار همچنان فاش نشوند! هیهات! چه دانشی سر به مهر!. (صبحی صالح، خطبه 149/ 1)
اما در میان این پدیده های میرا و فانی، تنها انسان است که از این سرنوشت، یعنی مردن، خبر دارد. همه جانداران می میرند، ستارگان و کهکشان ها فرو می پاشند، اما نمی دانند که می میرند و نمی فهمند که خواهند مرد! جز انسان که می داند و می فهمد که خواهد مرد. انسان هم از آغاز پیدایش مرگ آگاه نیست، بلکه به تدریج با مفهوم مرگ آشنا می شود.
موجوداتی که مرگ ندارند و نیز موجوداتی که از مرگ خود آگاه نیستند، از مرگ دلهره نداشته، نگران هم نیستند. اما انسان با آگاه شدن از مرگ، مخصوصاً با آگاه شدن از مرگ خود، دچار اضطراب و نگرانی شده، چندین پرسش اساسی درباره مرگ، بر ذهن و اندیشه او سنگینی می کنند:
مرگ یعنی چه؟ چرا باید مرد؟ چگونه می میریم؟ بعد از مرگ چه می شود؟ چه کسی یا کسانی از راز مرگ آگاهند؟ می توان مرگ را چاره جویی کرد؟ آیا روحی داریم که با مرگ نابود نشود؟ سرگذشت این روح ـ اگر باشد ـ پیش از پیوستن به جسم چه بوده است؟ سرنوشت این روح، پس از مرگ جسم، چه خواهد بود؟ و ده ها پرسش دیگر.
و بشر از همان آغاز برای به دست آوردن پاسخ این پرسش ها تلاش کرده است. اگرچه پیامبران، فلاسفه و اندیشمندان، اولیا و عرفا و حتی افسانه بافان و اسطوره پردازان، هریک به نوعی به این پرسش ها پاسخ داده اند، اما مرگ برای انسان همچنان یک معما و راز ناگشوده است.
اینک در این مقاله برآنیم تا این راز را با مولای متقیان، امیر مؤمنان، علی بن ابی طالب علیه السلام در میان نهاده، در حد فهم و توان خویش، از اشارات آن بزرگ مرد مرگ اندیش، برای حل این معما بهره گیریم.
مرگ چیست؟
اگر بشود چیزی را با ضدش معرفی کرد باید گفت که مرگ پایان زندگی دنیوی است، چنان که علی علیه السلام می فرمایند: «بالموت تختم الدنیا». (همان، خطبه 106)
این تعریف در عین سادگی، واقعی ترین تعریف مرگ است. به هر حال این زندگی، یعنی زندگی دنیوی با مرگ به پایان می رسد. مرگ به همه مسئولیت ها، تلاش ها، آرزوها و هدف های دنیوی انسان پایان می بخشد. اما از این تعریف چیزی که می فهمیم آن است که مرگ زندگی را به پایان می رساند؛ ولی درباره خود مرگ و دنیایی که با مرگ آغاز می گردد چیزی به دست نمی آید. اکنون به ذکر نکاتی درباره مرگ می پردازیم:
امام علی علیه السلام می فرماید: «مشکلات مرگ چنان پیچیده و دردناکند که به وصف در نمی آیند و با قوانین خرد مردم این دنیا، سنجیده نمی شوند.» (همان، خطبه 221) و نیز می فرماید: «حالات و عوارضی که در دم مرگ پدید می آیند، قابل توصیف و بیان نیستند.» (همان، خطبه 109)
در فلسفه این بیان ناپذیری، چند تبیین را می توان مطرح کرد:
اول ـ مرگ یک تجربه شخصی است که شخص با این تجربه ارتباطش را با دیگران از دست می دهد. بنابراین نمی تواند تجربه اش را با دیگران در میان بگذارد. ما کسی را پس از مرگش نمی بینیم تا از تجربه مرگش، خبری بگیریم.
دوم ـ پدیده مرگ، چنان پیچیده و پر راز و رمز است که اگر مردگان هم به این دنیا باز گردند و بخواهند جریان مرگ را توصیف کنند، نخواهند توانست. (خطبه 221)
سوم ـ جهان باطن، به دلیل بطون نهادی خود، بر اهل ظاهر قابل شناخت نیست. یعنی جهان محسوس و دنیا، با جهان غیب و آخرت، از جنس هم نیستند و لذا تا در دنیاییم، از آخرت بی خبریم.
چهارم ـ اگر قرار است که انسان گرفتار امتحان و ابتلا و فتنه شده، بر اساس تشخیص و انتخاب خود، مورد آزمایش قرار گیرد، حتماً باید نوعی ابهام و پیچیدگی در کار باشد؛ وگرنه همه انسان ها یکسان عمل خواهند کرد و ابتلا و امتحانی در میان نخواهد بود. مثلاً اگر چنین بود که هر روز خداوند به نوعی برای مردم ظاهر می شد و همه مردم آشکارا قیامت و زندگی ارواح و نتایج اعمال را می دیدند، طبعاً همه یکسان عمل می کردند. چنان که در حیات دنیوی غالباً آنجا که هدف ها روشن و نتیجه کار معلوم است، مردم دچار اختلاف نمی گردند.
باری، به هر دلیل، مرگ در هاله ای از راز و رمز قرار دارد:
«کسی نمی داند که مرگ چگونه وارد خانه می شود؟ چه سان جان کسی را می ستاند؟، چگونه بر جنین در شکم مادر دست می یابد؟ او به سراغ جان جنین می رود؟ یا جان جنین، به اذن پروردگارش، خواست مرگ را گردن می نهد؟ یا آنکه مرگ از همان آغاز، در لایه لایه درون مادر جای دارد؟». (خطبه 112)
گاهی علی علیه السلام به وصف عرفی مرگ می پردازد و آن را برابر فهم توده مردم توصیف می کند. منظور از توصیف عرفی، همین است که مرگ را پایان زندگی، پایان بخش آمال و آرزوها، و عامل نابودی لذات و کامجویی ها بدانیم. (خطبه 230) اینک نمونه هایی از وصف عرفی مرگ که بر زبان مولای متقیان علی علیه السلام جاری شده است:
«شادابی زندگی را افسردگی پیری در پیش است. دوران عافیت به بیماری و درد پایان می پذیرد و سرانجام زندگی جز مرگ نیست. مرگی که دست انسان را از دنیا کوتاه کرده، راه آخرت را پیش پای وی خواهد نهاد. با تن لرزه ها، دردهای جانکاه، اندوه گلوگیر و نگاه فریادخواه، که از یاران و خویشاوندان و همسران کمک می خواهد، اما کاری از دست کسی بر نمی آید، و گریه هم سودی ندارد. از افتادن در تنگنای گور و تنها و بی کس در گورستان ماندن چاره ای نیست. آنگاه کرم ها، تکه پاره تن او را برده و پوسیدگی، طراوت تن را لگدکوب کرده، و گذشت روزگار همه آثار او را به باد فنا و فراموشی می سپارد. تن های نازنین می گندند و استخوان های محکم پوسیده می شوند، روح در زیر سنگینی اعمال می ماند، و چیزی را که از غیب شنیده بود با چشم یقین می بیند. اما چه سود؟! که دیگر بر کارهای نیک چیزی نمی توان افزود و از لغزش ها چیزی نمی توان کاست». (خطبه 83)
در وصف عرفی مرگ، این بیان مولای متقیان، در اوج زیبایی است که می فرماید: «مرگ مهمانی است ناخوشایند که ناخواسته از یار و دیارمان جدا می کند؛ حریفی که کسی هماوردش نیست». (آمدی،، 2: 598)
آنچه گذشت، وصف عرفی مرگ بود. وصفی در حد فهم عموم و برای عامه مردم. اما وصف مرگ به همین جا ختم نمی شود. مرگ تنها گذرگاه جهان غیب است. مرگ دریچه ای است برای خروج از عالم خیال و ورود به جهان حقیقت و واقعیت.
علی علیه السلام هم می فرماید: «مرگ، ما را با دنیای تازه ای روبه رو می کند که همه عوالم آن برای ما شگفت انگیز، و ورود به این دنیای جدید، تنها با برافتادن پرده ای امکان می یابد که به دست مرگ فرو افتد.» (نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه 20) و نیز می فرماید: «ای مردم! این حقیقت را از خاتم پیامبران بشنوید که: هر که می میرد در حقیقت نمرده است، و اگر در ظاهر پوسیده می شود در باطن چیزی از ما پوسیده نمی شود بلکه پایدار می ماند». (خطبه 87)
مرگ از همان آغاز حضورش ارزش ها را وارونه می کند. ما در این دنیا، خلق را می بینیم و حق را نمی بینیم؛ با مجاز آشناییم و از حقیقت بیگانه. و لذا ارزش ها و ارزش گذاری های ما بر اساس معیارهای حیات مادی و دانش محدود دنیوی است. با حضور مرگ، عالم غیب نمایان گشته، معیارها و بینش های دیگری اساس ارزش ها و ارزیابی های ما قرار می گیرند. و لذا، «انسان دست پشیمانی می گزد و از دلبستگی های خود دست می شوید و آرزو می کند که ای کاش او به دنبال این دنیا نمی رفت». (برگرفته از خطبه 109)
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد